دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی که بود؟
دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی یکی از شهدای انفجارهای تروریستی کرمان بود. دختری ۲ ساله به نام ریحانه سلطانی نژاد که به همراه ۷ نفر دیگر از اعضای خانوادهاش در این حادثه به شهادت رسیدند. اما ریحانه که بود و این حادثه چطور رخ داد؟
به گزارش اقتصاد روز از ایسنا، انفجارهای تروریستی کرمان دل میلیونها ایرانی را به درد آورده است. داغ این حادثه برای مردم وقتی بیشتر شد که معلوم شد بسیاری از قربانیان این جنایت هولناک، کودکان خردسال، زنان و دختران بودهاند؛ افرادی که با پای پیاده راهی گلزار شهدا شده بودند تا عشق و علاقهشان به سردار دلها را به نمایش بگذارند اما سرنوشت برایشان طور دیگری رقم خورد. براساس آخرین گزارشها، در جریان ۲ انفجار تروریستی که بعدازظهر ۱۳ دیماه در ۲ مسیر گلزار شهدای کرمان رخ داد، ۹۰ نفر به شهادت رسیده و عده زیادی مجروح شدهاند که حال برخی از مجروحان وخیم گزارش شده است. در این میان انتشار تصاویر حادثه و شهدا، داغ هر ایرانی را بیشتر و بیشتر میکرد و همه تلاش میکردند به نوعی با خانواده شهدا همدردی کنند. این گزارش، شرح زندگی برخی از شهدای حادثه است. از زندگی کوتاه دختری با کاپشن صورتی و گوشوارههای قلبی گرفته تا مأمور پلیس و امدادگر هلالاحمری که هنگام خدمترسانی به هموطنان شان به شهادت رسیدند.
احمد سلطانینژاد یکی از اقوام خانواده میگوید: «دایی ریحانه کوچولو به نام حسین، کارمند دفتر ثبت اسناد ملی در کرمان است. آنها در مسیر گلزار شهدای کرمان موکبی دارند که امسال هم به مناسبت سالگرد شهادت حاجقاسم برپا بود و روز حادثه حسین علاوه بر ۲فرزند خودش، فرزندان ۲خواهرش را که ریحانه هم یکی از آنها بود، با خود به موکب برده بود.»
سلطانینژاد ادامه میدهد: «قرار بود بچهها تا زمانی که مادرانشان به گلزار شهدا میروند، زیارت میکنند و برمیگردند، در موکب نزد حسین بمانند. بعدازظهر بود و ظاهرا آنها برگشته بودند که انفجار اول رخ داد. محل انفجار با محل موکبی که بچهها آنجا بودند فاصله داشت. حسین بلافاصله همسر و بچههای خودش به همراه دو خواهرش و بچههای آنها را سوار ماشین کرد تا آنها را به محل پارک ماشینشان برساند که سوار ماشین شود و قبل از اینکه اتفاقی برایشان بیفتد به خانه برگردند. همگی سوار شدند و به محلی رفتند که ماشینها پارک بودند. یعنی همان محلی که انفجار دوم رخ داد. حسین همسر و خواهرانش و بچهها را از ماشین پیدا میکند. به خیال اینکه آنجا دیگر امن است. بچهها به سمت ماشینشان میروند و حسین خودش به سمت موکب و جایی که انفجار اول رخ داده بود برمیگردد تا شاید کمکی از دستش بربیاد. او میرود و همسرش و ۲خواهرش به همراه بچهها به سمت ماشین میروند که سوار شوند و به خانه برگردند اما در همان هنگام انفجار دوم رخ میدهد.»
انفجار دوم در مسیری فرعی رقم خورد. جایی نزدیکی تخت درگاه قلی بیگ. این مسیر خارج از محدوده گلزار شهدا و کمی دورتر از مسیر اصلی رسیدن به مزار حاج قاسم است. محلی که در روز حادثه بیشتر به عنوان پارکینگ از آن استفاده شده بود. افرادی که قصد رفتن به گلزار شهدا را داشتند، آن روز خودروهایشان را در این محل پارک کرده و بعد با پای پیاده راهی گلزار شهدا میشدند و به همین دلیل تروریستها آنجا را نیز برای انجام عملیات تروریستی خود در نظر گرفته بودند.
احمد سلطانینژاد میگوید: انفجار دوم درست در محلی رخ داد که همسر حسین، ۲ خواهرش و بچههایشان حضور داشتند. یکی از خواهران حسین فاطمه نام داشت که ریحانه و محمدامین فرزندان او بودند. فاطمه و هر دو فرزندش در این حادثه به شهادت رسیدند. خواهر دیگر حسین سمیه نام داشت. فرزندان او فاطمهزهرا و مهدی نام داشتند که آنها نیز به شهادت رسیدند. دیگر شهدا نغمه، همسر حسین و دختر ۹سالهاش به نام مریم بودند. البته پسر ۱۲ساله حسین به نام امیرعلی نیز همراه آنها بود که در این حادثه مجروح شد و حالا در بیمارستان در بخش مراقبتهای ویژه نگهداری میشود و از همه مردم میخواهم برای نجاتش دعا کنند.
به گفته احمد سلطانینژاد، این حادثه شوک بزرگ به این خانواده و اقوام وارد کرد. هر دو داماد خانواده در یک لحظه همسران و فرزندانشان را از دست دادند. حسین نیز عزادار شهادت همسر و دخترش شد. این خانواده اصالتا اهل روستای کیسکان شهرستان بافت هستند. سالها قبل پدر و مادر حسین از کیسکان به کرمان آمدند و پس از آن بچههایشان هم در همین شهر ازدواج کردند و بچهدار شدند اما این حادثه تروریستی باعث از دست رفتن عزیزان این خانواده شد.