صنعت و تجارتکشاورزی

نگاهی به زندگینامه و دستاوردهای مهندس شاهرخ ظهیری، بنیانگذار مهرام و پدر صنایع غذایی ایران

شاهرخ ظهیری را به واسطه شرکت مهرام می شناسند اما سایه نام ظهیری هم تا ابد روی مهرام سنگینی می کند.
به گزارش اقتصاد روز، داستان فروش مهرام به رسول تقی گنجی بسیار خواندنی است والبته عبرت آموز.عبرت آموز به این دلیل که به ما می گوید ضرورتی ندارد به همه ادم های اطرافمان اعتماد کنیم.مهرام را گنجی هرطور که بود از ظهیری گرفت وبابتش پول زیادی نپرداخت.ظهیری هنوز داغ مهرام را در سینه دارد اما مهرام،زنده وسرحال پس از ۱۲سال دوری ازظهیری،زیر سایه نام خانواده گنجی نفس می کشد.

عصر بانک؛ شاهرخ ظهیری که او را به واسطه بیش از نیم قرن تلاش وکارآفرینی،پدر صنایع غذایی نام نهاده اند، در سال 1309 در ملایربه دنیا آمد.پدرش ملایری بود ومادر،تهرانی وشاهرخ نخستین ثمره زندگی آنها محسوب می شد. پدرش تجارت پیشه کرده بود وفرش به این شهر وآن شهر می برد اما روزگار به کام نبود وبازار به کسادی گرایید به این ترتیب ظهیری وخانواده اش ملایر را ترک کردند و به تهران کوچیدند.

دست برقضا، خانواده مادری شاهرخ ظهیری هم تاجر بودند و با بازرگانان روس، مبادله می کردند. پس از مهاجرت خانواده به تهران، خواهرش آذرمیدخت به دنیا آمد که بعدها به حرفه معلمی روی آورد. برادر کوچکش نیز چندی بعد به دنیا پا گذاشت. با اینکه شاهرخ ظهیری چندصباحی را به شغل معلمی گذراند، اما هرمز، برادر کوچک او، حرفه پزشکی را در پیش گرفت تا آنجا که به ریاست بیمارستان آمریکایی سابق و ساسان فعلی تهران نیز رسید. هرمز ظهیری استاد دانشگاه USC کالیفرنیای جنوبی را نیز در کارنامه دارد. شاهرخ ظهیری، دوران دبستان و دبیرستان را در قم گذراند. شغل پدر، خانواده را پس از دو سال زندگی در تهران به قم کوچاند. در سال 1314 و در زمان اوج قدرت رضاشاه، ریاست اداره انحصار تریاک که زیرنظر وزارت مالیه بود، به پدر شاهرخ ظهیری رسید و به ناچار خانواده راهی قم شد. ظهیری، دوران دبیرستان را در رشته ادبی و در دبیرستان حکیم نظامی قم به پایان رساند. پس از آن از سد کنکور که آن موقع چندان بلند و غول آسا نبود، گذشت و در رشته حقوق دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت. ظهیری البته در کنار تحصیلات دبیرستانی، مدتی هم به تحصیلات حوزوی مشغول بود و با مسائل فقهی آشنایی داشت که همین عامل در گرایش او به رشته حقوق دانشگاه تهران موثر بود.

معلمی با 64 تومان حقوق
شاهرخ ظهیری، اولین شغل خود را در حرفه معلمی دبستان تجربه کرد. در زمانی که او تازه سال پنجم دبیرستان را به اتمام رسانده بود پدرش بر اثر ابتلابه سل دار فانی را وداع گفت. بنابراین سرپرستی خانواده به شاهرخ ظهیری رسید. دولت وقت آن زمان شرایط اشتغال را برای او با معافی کفالت سربازی و سپس استخدام در اداره فرهنگ قم با مدرک تحصیلی پنجم دبیرستان فراهم کرد. تاریخ استخدام او مهرماه 1328 بود در حالی که 18 سال بیشتر نداشت. از حقوق 64 تومانی تدریس، ماهانه 10 تا 12 تومان آن خرج اجاره خانه می شد. با این حال هزینه خانواده ظهیری از محل دیگری نیز تامین می شد روی یک دستگاه کامیون که از پدر او به ارث رسیده بود راننده ای گماشته شده بود که بخشی از هزینه های خانواده را تامین می کرد. با این حال، شاهرخ ظهیری همزمان با تدریس در کلاس چهارم دبستان در سال 1329 با قبولی در کنکور در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصیلات دانشگاهی را آغاز کرد. ظهیری یکی از دلایل اصلی علاقه به تحصیل در رشته حقوق را روحیه شیخوخیت و کدخدامنشی خود می داند. او می گوید: »از همان دوران جوانی برای حل وفصل مشکلات دیگران و رفع اختلاف های موجود میان افراد، خود را شایسته نشستن بر جایگاه داوری و قضاوت می دیدم.«

700 تومان درآمد در دهه 30
ظهیری، سال دوم تحصیل در دانشکده حقوق را می گذراند که از اداره فرهنگ قم درخواست انتقال به تهران را داد. اما به جای انتقال به تهران به شهرستان کرج منتقل و در یکی از دبیرستان های کرج به تدریس تاریخ و ادبیات مشغول شد. حال حقوق ماهانه او 150 تومان بیشتر شده بود. حقوق بازنشستگی پدر و درآمدی که از محل کامیون حمل بار به دست می آمد مجموع درآمد خانواده را در آن زمان به ماهی 600 تا 700 تومان رسانده بود. این درآمد 700 تومانی زندگی خوب و مرفه ای برای خانواده ظهیری در دهه 30 به ارمغان آورده بود.

 

    اشتغال در کارخانه درخشان یزد
اما تمام دغدغه شاهرخ ظهیری جوان در معلمی خلاصه نمی شد. او کارآفرینی را در اندیشه خود می پروراند، در حالی که تحقق چنین آرزویی از مسیر کارمندی دولت و حرفه معلمی نمی گذشت. بنابراین در سال 1337 ضمن تدریس در دبیرستانی به نام سد کرج در تهران، صبح ها در فروشگاه مرکزی کارخانه پارچه بافی درخشان یزد با حقوق ماهانه 350 تومان مشغول به کار شد. او در آن زمان موفق شده بود برای تدریس به دبیرستان های تهران منتقل شود.

    عشق جنتی
شاهرخ ظهیری هرچند حرفه معلمی را از ابتدا برای خود برگزیده بود اما این شغل چندان نیز برای او شگون نداشت. تدریس در دبیرستان دخترانه جنت در محله قلهک تهران واقعه ای را برای شاهرخ ظهیری رقم زد که به زعم وی پس از گذشت بیش از نیم قرن هنوز در قلب و روح خود آن را حس می کند. تعریف حال و هوای آن روزگار از زبان ظهیری خواندنی است: »در آن زمان من جوانی مجرد بودم که به قول دوستان انسان خوش برخوردی هم بودم. باید کم کم خود را برای ازدواج و تشکیل خانواده آماده می کردم. بعد از مدتی تدریس در دبیرستان جنت، یکی از دانش آموزان دبیرستان که دختر بسیار خوش برخورد، ساعی و در عین حال زیبا و جذابی بود، توجه مرا به سوی خودش جلب کرد. این توجه رفته رفته به دلبستگی عمیقی به آن دختر در قلب من تبدیل شد. پس از مدتی احساس کردم آن دختر هم متقابلابه من علاقه و دلبستگی پیدا کرده است.« ظهیری خاطره اش را اینگونه ادامه می دهد، »هر دو سخت عاشق و دلبسته هم شده بودیم. از آن عشق هایی که مشابه آن را بیشتر در کتاب ها و فیلم های سینمایی می توان سراغ گرفت. شب و روز از عشق آن دختر آرام و قرار نداشتم. می دانستم که او هم وضعیتی شبیه به من دارد.« اما این عشق سوزان سرانجام سوزان تری داشت: »… برای خواستگاری کسی را همراه خود نبردم. پدر دختر درباره شغل و حرفه ام سوال کرد. گفتم لیسانس حقوق هستم و شغل اصلی ام دبیری آموزش وپرورش است. در بازار هم کار می کنم. اما پدر دختر در نهایت سنگدلی گفت به معلم جماعت دختر نمی دهم.« آنگونه که ظهیری می گوید، آن دختر به اجبار پدر به ازدواج یک جناب سرهنگ درمی آید، اما پس از مدتی دست به خودکشی می زند. عشق بی سرانجام به آن دختر و طعنه پدر خانواده دختر مورد علاقه شاهرخ ظهیری جوان سنگ بنایی شد برای جهش به سوی کسب و کار. فروشگاه منسوجات کارخانه درخشان یزد در مقابل سبزه میدان تهران، برای شاهرخ ظهیری در حکم ایستگاه اول قطاری بود که او را تا قله صنعت غذایی ایران رساند. کارخانه درخشان یزد علاوه بر فاستونی، پتوهای مرغوبی را تولید می کرد که باب دل اکثر مردم آن دوره بود. این فروشگاه را فردی به نام هراتی هدایت می کرد که از بستگان نزدیک شاهرخ ظهیری بود. فروشگاه درخشان یزد در عین حال سالانه میلیون ها متر پارچه موردنیاز تهیه یونیفورم های ماموران و افسران شهربانی کل کشور را تامین می کرد. ظهیری خود می گوید، اولین روزی که برای کار وارد فروشگاه شد، چهارپایه ای به او دادند و تا مدت ها او در گوشه ای از فروشگاه روی آن می نشست و رفت وآمد مشتریان را نظاره می کرد. اما این برای ظهیری جوان و تحصیلکرده و در عین حال اتوکشیده آن زمان خوشایند نبود. پس باید به دنبال راهی می گشت تا قابلیت های خود را در عرصه کسب وکار نشان دهد. سرانجام نقطه جهش در فروشگاه درخشان یزد زده شد.صبح یکی از همان روزهایی که شاهرخ ظهیری خود را به فروشگاه محل کار می رساند، اتفاق مهمی می افتد. از رئیس اداره تدارکات شهربانی وقت نامه ای می رسد که هراتی را در شوک فرو می برد. در آن نامه اعلام شده بود که شهربانی دیگر قصد خرید پارچه یونیفورم از درخشان یزد را ندارد. در آن زمان، شهربانی کل کشور همه ساله میلیون ها متر پارچه موردنیاز تهیه یونیفورم ماموران و افسران خود را از کارخانه درخشان یزد خریداری می کرد و از محل فروش آن سود خوبی نصیب کارخانه درخشان یزد می شد. اما نامه فسخ قرارداد شهربانی کل کشور وقت با درخشان یزد، تهدید بزرگی برای ادامه کار این کارخانه محسوب می شد. پس شاهرخ ظهیری باید دست به کار می شد. او هراتی، مسوول فروشگاه را مجاب کرد که می تواند این مشکل را حل کند و دو روز فرصت خواست. شاهرخ ظهیری که در آن زمان اواخر سال سوم دانشکده حقوق را می گذراند و تا گرفتن لیسانس حقوق فاصله ای نداشت، صبح فردای آن روز قدم زنان راهی شهربانی کل کشور شد. از پلکان ورودی کاخ شهربانی بالارفت و سراغ دفتر رئیس اداره تدارکات را گرفت، اما نگهبان مسلح کاخ مانع ورود او شد. اصرار او باعث می شود راه دفتر افسر نگهبان را به او نشان دهند. ظهیری در این باره می گوید: »آن روز موفق شدم وقت ملاقاتی برای صبح فردای آن روز با عالی ترین مقام شهربانی کل کشور به دست آورم.« ساعت 6 صبح روز بعد در دفتر تیمسار رئیس اداره تدارکات شهربانی حاضر شدم. فرصت زیادی نداشتم، پس شروع کردم: »جناب تیمسار من کارمند فروشگاه کارخانه درخشان یزد هستم. گویا امسال دستور فرموده اید که شهربانی دیگر از کارخانه ما پارچه نخرد. در حالی که پارچه های کارخانه درخشان یزد به تصدیق همه اهل فن هم کیفیت بالایی دارد و هم قیمت آن بسیار منصفانه و رقابتی است. بنابراین امروز خدمت رسیده ام تا تقاضا کنم آن دستور را لغو بفرمایید، چون اگر دستور جنابعالی اجرا شود علاوه بر خسارت سنگین به کارخانه، من و عده زیادی از کارکنان آن بیکار و رزق و روزی خود را از دست خواهیم داد.« صحبت های آن روز و آن ساعت شاهرخ ظهیری اثر خود را گذاشت. تیمسار بی آنکه پاسخی به او بدهد گوشی تلفن را برداشت و به آجودان خود با لحن خشک و آمرانه دستور داد: »پارچه امسال را هم از درخشان یزد بخرید.« این اقدام ظهیری در آن زمان سروصدای زیادی در بازار به پا کرد و باعث شد تا بسیاری تجار سرشناس آن وقت بازار برای شاهرخ ظهیری جوان حساب جداگانه ای باز کنند. هراتی، مسوول فروشگاه نیز مبلغ 500 تومان پاداش برای او در نظر گرفت.

    ترخیص کار شرکت ماشین های فلاحتی
عزم و اراده شاهرخ ظهیری، راه را برای موفقیت او هموارتر کرد. کارفرمای او وضع مالی مساعدی پیدا کرد و تصمیم گرفت فعالیت خود را به حوزه های دیگری هم گسترش دهد. بنابراین شرکتی به نام شرکت ماشین های فلاحتی تاسیس و نمایندگی ماشین های کشاورزی نظیر تراکتور و کمباین را از شرکت آستین انگلیس گرفت و همزمان موفق به اخذ نمایندگی اتومبیل های بی ام و از آلمان غربی آن زمان شد. محل شرکت جدید در جاده قدیم شمیران، شریعتی امروز بود. در آن زمان، که مقارن بود با سال 1332 و دوران پس از کودتای 28 مرداد، ظهیری به دستور هراتی از فروشگاه کارخانه درخشان یزد به شرکت ماشین های فلاحتی منتقل و مسوولیت گشایش اعتبارات اسنادی امور گمرکی و ترخیص خودروها و ماشین آلات وارداتی از گمرک خرمشهر را به دست گرفت.

   شیخ کانوو!
در دهه 30 خورشیدی، هنوز خط مونتاژ خودروی پیکان توسط برادران خیامی در ایران به راه نیفتاده بود. بنابراین خودروهای مورد نیاز کشور از آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه و برخی کشورهای اروپایی وارد ایران می شد. ترخیص خودروهای سواری که توسط شرکت ماشین آلات فلاحتی وارد گمرک خرمشهر می شد برعهده شاهرخ ظهیری بود. مراحل ارسال این خودروها به تهران نیز روش خاصی داشت که ظهیری خود مسوول آن بود. خودروهای سواری به صورت کاروانی توسط راننده هایی که برای آنها در نظر گرفته می شد، راهی تهران می شدند. ظهیری در این باره می گوید: من سوار بر یک خودرو و در پیشاپیش کاروان خودروها به راه می افتادم. سرعت حرکت خودروها از 10 کیلومتر در ساعت شروع می شد و از نیمه راه تا تهران به حدود 80 کیلومتر در ساعت می رسید. راننده ها محلی و اهل همان خرمشهر بودند. خرمشهری ها به کسی که با خودرو در پیشاپیش کاروان حرکت می کرد »شیخ کانوو« می گفتند که کلمه کانوو در زبان محلی معادل همان کلمه convoy انگلیس و شیخ هم به معنی رئیس و پیشقراول کاروان بود.«

انتقال به شرکت ایران و غرب
پیشرفت کاری شاهرخ ظهیری رفته رفته او را به وزنه ای کارآمد در فضای کسب و کار آن زمان تبدیل کرده بود تا آنجا که هراتی روزی ظهیری را به دفتر محل کار کشانده و خطاب به او می گوید: »شما به لقمه بزرگ برای دهان من تبدیل شده اید، چرا که آقای صراف زاده پیغام داده و از من خواسته که شما را برای همکاری نزد ایشان بفرستم.« صراف زاده همشهری هراتی و از ثروتمندان و کارخانه داران معروف یزدی و نماینده مردم یزد در مجلس شورای ملی وقت بود. او سمت ریاست کمیسیون بودجه مجلس را هم برعهده داشت و فردی بسیار پرنفوذ بود. در آن زمان، صراف زاده یکی از سهامداران اصلی شرکت »ایران و غرب« بود. دفتر این شرکت در خیابان شاهرضای سابق و انقلاب فعلی در مجاورت هتل تهران پالاس قرار داشت. اسداللـه علم وزیر دربار و دکتر بوشهری که در آن زمان شوهر اشرف پهلوی خواهر شاه سابق بود، از شرکای صراف زاده بودند. آن سه نفر بعدها گروهی را به نام گروه ماه تاسیس کردند که نوعی شرکت هلدینگ محسوب می شد. به هر حال، شاهرخ ظهیری برای ادامه فعالیت راهی شرکت ایران و غرب شد. پس از مدتی کوتاه که شاهرخ ظهیری در شرکت ایران و غرب به فعالیت مشغول شد، به مدیرعاملی یکی از شرکت های تابعه آن به نام شرکت مهکشت رسید که در کار واردات ماشین آلات کشاورزی بود. این شرکت زیرمجموعه شرکت هایی بود که زیر عنوان گروه ماه به صورت هلدینگ کار می کردند. دیگر شرکت های این گروه عبارت بودند از شرکت ماه موتور، ماهیار، ماهساز که سهامداران آن علم وزیر دربار، مهدی بوشهری شوهر اشرف پهلوی و صراف زاده بودند. شاهرخ ظهیری در آن مقطع علاوه بر مدیرعاملی شرکت مهکشت، مدیر فروش شرکت ایران و غرب نیز بود.

    اخراج از کاخ اشرف
یکی دیگر از کارهای شاهرخ ظهیری در شرکت مهکشت علاوه بر اداره شرکت، این بود که به عنوان منشی مخصوص مهدی بوشهری شوهر اشرف پهلوی تعیین شد. بوشهری از کودکی در فرانسه تحصیل کرده بود و در آن کشور اقامت داشت، هرچند به زبان فارسی صحبت می کرد اما سواد نوشتن و خواندن به زبان فارسی را نداشت،بنابراین ظهیری برای انجام امور اداری و مکاتبات بوشهری درکنار او قرار گرفت. یکی از وظایف ظهیری در آن برهه، رساندن چک ها و گزارش نامه های مالی به بوشهری برای امضا بود، به همین خاطر کارت مخصوصی برای ورود به کاخ او و اشرف پهلوی که در سعدآباد مستقر بود، صادر شده بود. ظهیری خاطره تلخی از آن دوران دارد: »در یکی از روزها حدود ساعت 10 صبح بود که من روی مبلمان طبقه همکف کاخ در انتظار بوشهری نشسته بودم. به ناگاه متوجه شدم که اشرف از پله ها پایین می آید. او تا چشمش به من افتاد گفت: شما کی هستید و اینجا چه کار می کنید؟ گفتم من معاون آقای بوشهری هستم و کارهای امضایی را خدمت شان آورده ام. گفت: با چه مجوزی وارد کاخ شده اید؟ من کارت مخصوص را به ایشان نشان دادم. گفت: این منزل شخصی است نه اداره! غلط کرده اید که وارد منزل من شده اید! کارت را از من گرفت و به سربازان نگهبان که مسلح بودند دستور داد مرا از کاخ اخراج کنند.« ظهیری جوان و پرغرور با این برخورد دیگر هیچگاه به شرکت ماه بازنگشت اما دست از فعالیت نیز نکشید. او بلافاصله در شرکت آفتاب شرق در خیابان فردوسی که متعلق به محلوجی ها (اکبر، اصغر، خلیل) بود، به سمت مدیر فروش تراکتورها مسی فرگوسن انگلیس منصوب و مشغول به کار شد. اما دست تقدیر، سرنوشت دیگری را برای او رقم زد. با آمدن سرلشکر ریاحی به وزارت کشاورزی، سیاست های دولت وقت درخصوص تهیه و تامین ماشین آلات کشاورزی دستخوش تغییر شد. به اینگونه که وزارت کشاورزی قراردادی برای ساخت تراکتور با کشور رومانی منعقد کرد و به این ترتیب اولین کارخانه تراکتورسازی در تبریز راه افتاد. بعد از تاسیس این کارخانه، کسب و کار شرکت آفتاب شرق که در کار واردات تراکتور و سایر ماشین آلات کشاورزی بود کساد شد. پس از آن بود که ظهیری به کار دولتی روی آورد. او به مدت چهار سال در سمت مدیر مالی و ذی حساب در سازمان آب و برق گیلان مشغول شد. پس از چهار سال فعالیت در گیلان، او دیگر نتوانست در آن دیار بماند و عازم تهران شد. ظهیری در بازگشت به تهران بار دیگر ارتباط خود را با تشکیلات شرکت ایران و غرب و شخص صراف زاده برقرار کرد. به توصیه صراف زاده و شرکا ظهیری برای راه اندازی یک شرکت صنایع غذایی ترغیب شد. در آن زمان صنایع غذایی در ایران از محدوده تولید کمپوت و رب گوجه فرنگی و تولیدات فله ای دیگری چون خیارشور و ترشی فراتر نمی رفت. محصولات آمریکایی و اروپایی نیز بازار ایران را در دست داشتند. ظهیری به دلیل توجه روزافزون مصرف کنندگان به محصولات کنسرو شده به این سمت رفت و مقدمات تاسیس شرکت مهرام را فراهم کرد. سال 1349 بود و ظهیری اولین دفتر شرکت مهرام را در پاساژ سلامت واقع در خیابان سعدی جنوبی راه اندازی کرد. رقبای بزرگی نیز در دور و اطراف مهرام در آن زمان وجود داشتند. قبلاشرکت کنسروسازی یک و یک در دشت مرغاب استان فارس احداث شده بود. چند ماه پس از راه افتادن مهرام، شرکت کنسروسازی چین چین خراسان فعالیت خود را شروع کرد. با این حال، ظهیری از میان محصولات کنسروی و غذایی، تولید سس را انتخاب کرد. ایده تولید سس مهرام البته به پیشنهاد باجناق شاهرخ ظهیری بازمی گردد. ظهیری خود در این باره می گوید: »در آن زمان باجناق من با یک ایرانی دیگر در بورسیه معروف صنایع غذایی کرافت ( kraft) آمریکا که محصولاتش به تمام دنیا صادر می شد، کارآموزی کرده بودند. آنها بعد از بازگشت به ایران به من پیشنهاد کردند که یک کارخانه تولید سس راه اندازی کنیم. قبول کردم و به وزارت صنایع رفتم و مجوز احداث یک کارخانه تولید سس را در شهر صنعتی البرز قزوین گرفتم.« در عین حال، در سال 1351 در حالی که اولین محصولات تولیدی مهرام رفته رفته جای خود در میان مصرف کنندگان ایرانی باز می کرد، ظهیری با 30 سال خدمت که پول پنج سال آن را یکجا به حساب دولت ریخته بود، خود را از خدمات دولتی بازنشسته کرد.

خرید کارخانه وردا از پسر اشرف
استاندارد کرافت آمریکا، شرایط ویژه ای را برای تولید سس تعریف می کرد. شرایطی که در ایران آن زمان دست و پای شاهرخ ظهیری را برای تولید سس مهرام بسته بود. براساس این استاندارد، درصد اسید سس تولیدی باید پایین تر از سرکه های معمولی می بود. بنابراین تولید محصول سس مهرام به سرکه مرغوب و استاندارد نیاز داشت، در حالی که آن نوع سرکه در بازار آن موقع پیدا نمی شد. پس ظهیری باید راه چاره ای برای تولید سس مهرام می اندیشید. در آن زمان کارخانه تولید سرکه وردا در تهران فعالیت داشت که متعلق به شهرام پهلوی نیا، پسر اشرف پهلوی بود. این کارخانه قادر بود سرکه استاندارد مورد نیاز شاهرخ ظهیری را تامین کند. ظهیری برای خرید این کارخانه وارد مذاکره شد و در نهایت توانست وردا را به مبلغ 30 میلیون تومان از شهرام پهلوی نیا خریداری کند. با خرید کارخانه وردا، مهرام وارد مرحله تولید شد. ظهیری بلافاصله دو خط تولیدی یکی از انگلیس و دیگری از آلمان در مهرام به راه انداخت. کارخانه سرکه وردا را هم با ماشین آلاتی که از آلمان وارد کرد بازسازی نمود. در شروع کار، شرکت مهرام برای تولید هفت نوع سس، یعنی سس مایونز، سس فرانسوی، سس هزار جزیره، سس ایتالیایی، سس ساندویچ و سس ماهی و کچاپ برنامه ریزی کرده بود. ظرفیت رسمی تولید کارخانه نیز در آن زمان 2 تا 3 تن معادل 100 کارتن بود. اما جا انداختن فرهنگ مصرف سس مهرام در میان ایرانیان آن زمان برای ظهیری و تیم او به مراتب سخت تر از راه اندازی کارخانه بود. مردم آن زمان تاکنون چنین محصول غذایی را نه چشیده و نه حتی دیده بودند. بنابراین ظهیری دست به ابتکاری جالب زد.

    تاکتیک روانی برای جلب مشتری
مهم ترین کاری که برای فروش محصولات مهرام باید انجام می شد، ایجاد اشتهای کاذب نسبت به آن محصولات در میان مردم بود. دستیابی به آن هدف نیز نیازمند پیاده کردن یک سلسله تاکتیک های روانی بود که ظهیری درباره آن چنین توضیح می دهد: »روزها کارمان این بود که کامیون های پخش محصولات مهرام را به پیچ شمیران می فرستادیم. بلافاصله افراد آموزش دیده ای را نیز به عنوان مشتری به مغازه های پیچ شمیران می فرستادیم و هرکدام انواعی از محصولات مهرام را خریداری می کردند. مغازه دار هم که می دید برای محصولات ما آن همه مشتری پیدا شده، رفته رفته میل بیشتری به خرید از ما پیدا می کرد. به این ترتیب فروش محصولات مهرام در مدت کوتاهی رونق گرفت.« کارخانه مهرام، در ابتدای انقلاب اسلامی با مشکلاتی مواجه شد. اما با شکستن اعتصاب ها، کارگران به واحدهای تولید بازگشتند و فعالیت مهرام نیز از سر گرفته شد. شروع جنگ تحمیلی نیز بر تولید مهرام اثر گذاشت که از آن جمله می توان به واردات مواد اولیه و بسته بندی محصولات مهرام اشاره کرد. اما مزایایی نیز در دامان مهرام گذاشت چراکه با بسته شدن درهای مملکت به روی ورود کالاهای مشابه خارجی، محصولات مهرام در کشور جای خود را باز کرد.
مهرام در قفسه فروشگاه های آمریکایی
داستان صادرات محصولات مهرام به آمریکا نیز شنیدنی است. در آن زمان، ایران به زیر تیغ تحریم ایالات متحده رفته بود. اما ظهیری موفق شده بود محصولات مهرام را به آمریکا صادر کند. او در این باره می گوید: »ما ناچار بودیم محصولات خود را از طریق دوبی به آمریکا صادر کنیم. محموله صادراتی ما 15 روزه با کشتی از دوبی به آمریکا می رسید. یکی از حامیان ما در آن زمان آقای نهاوندیان معاونت وزارت بازرگانی سابق و رئیس فعلی اتاق بازرگانی ایران بود که ما را تشویق می کرد به هر مقدار که شده محصولات مهرام را به آمریکا و کانادا صادر کنیم. محموله های صادراتی مهرام در بندر لس آنجلس در غرب آمریکا از کشتی تخلیه و از آنجا میان فروشگاه های معتبر آمریکا توزیع می شد و مشتریان پروپاقرصی هم داشت.«

    ظهیری در اتاق بازرگانی
پس از خاتمه جنگ تحمیلی، مشکلات اقتصادی به گونه ای دیگر بر سر جامعه صنعتی ایران خراب شد. بانک مرکزی در آن زمان اعتبارات شرکت های خصوصی را تا 50 درصد کاهش داد و به این ترتیب واحدهای تولیدی بخش خصوصی برای خرید و تامین مواد اولیه با مشکل مواجه شدند. شرکت مهرام نیز که تا پیش از این در قالب سهامی خاص فعالیت می کرد به ناچار به سهامی عام تبدیل شد و با ورود 50 درصد سرمایه شرکت به بورس جان تازه ای گرفت. شاهرخ ظهیری در آن زمان بود که دیگر توان اداره مهرام را در خود ندید. بالارفتن سن و بیماری قلبی او باعث شد از مدیریت مهرام کناره گیری کند. با این حال پایگاه دیگری برای ادامه فعالیت ظهیری فراهم بود. او در زمان اداره مهرام همکاری مستمری با اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران داشت و همزمان با برگزاری اولین دوره انتخابات اتاق به عضویت هیات نمایندگان پارلمان بخش خصوصی درآمده بود. ظهیری بیش از 30 سال است که عضو اتاق بازرگانی تهران است و طی دو دوره اخیر در سمت عضو هیات رئیسه اتاق تهران و به عنوان خزانه دار اتاق تهران مشغول به فعالیت است.

برای شهروندانی که نزدیک به سه دهه محصولات غذایی مهرام را مصرف می کنند جالب است بدانند که بنیانگذار این کارخانه غذایی چه کسی بوده است.شاید برایشان جذاب باشد که بدانند چه کسی با فرستادن شاخه گل و کارت تبریک در روز تولد فروشندگان محصولات مهرام سعی در شناخت محصولات کارخانه اش در بین مارک ها و برند های مختلف داشت. شاید بعد از گذشت چندین سال برایتان جالب باشد که چه کسی با خرید کارخانه سرکه از پسر پهلوی اولین سس را وارد سفره های ایرانی ها کرد.آن زمان که هنوز طریق مصرفش را نمی دانستیم. مردی که با گذشت بیش از نیم قرن از فعالیتش در عرصه اقتصاد روزی 12 ساعت با انرژی کار می کند و هنوز هم مثل روزهای جوانی اش از بیکاری نفرت دارد.شاهرخ ظهیری که این روزها هیچ گونه فعالیت اقتصادی ندارد، تنها دلمشغولی اش، حضور در هیات نمایندگان اتاق بازرگانی وصنایع ومعادن تهران است.

مشاهده بیشتر

اخبار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا